بهار آفرین قرن ها خزان
گلبوته عشق شکفت و بلبل حدیثی تازه گفت، پنجره های دیدگان ما، به تپشی شورانگیز روی
آوردند و گوش هامان نغمه ای نو و دلکش شنید. دل های امیدوار و جان های مشتاق، دستان خویش را
به سمت آمدن نور گشودند و چنین سرودند:
| ما را که درد عشق و بلای خمار کشت | یا وصل دوست یا می صافی دوا کند. |
و تو آمدی و وصل دوست روزی ما شد. هاله ای از عطر آن گل غایب را برگرداگرد چهره ات دیدیم و آهنگ هماهنگی از صدای قدم های استوار و مصمم ات شنیدیم. اینک، لب های درختان، حنجره های بلبلکان، نوای مرغان عشق و فریاد همه یاران این است که «امام آمد». روح خدا آمد و بهار آفرینِ قرن ها خزان آمد.
نشاط سحر
| خیزید که هنگام نشاط سحر آمد | شب رفته و خورشید ز مشرق به در آمد |
| برپا شده صد ولوله در گلشن توحید | کز بام فلک مرغ صبا خوش خبر آمد |
| آمد پی ایجاد سحر ناجی خورشید | بر جان خدایان دروغین تبر آمد |
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 22:56 توسط نرگس
|
ديگران، به قدر كافي، از سختيهاي تكليفي به نام حجاب گفتهاند؛